خریداینترنتی کتاب سبیل بابات میچرخهاز کیدی بوک
خروس
آقا خروسه جلوی آیینه رفت. به تاجش نگاه کرد. دید چند تا از دندانه های تاجش کج شده. یک دندانه اش هم زخمی شده. گفت: « بهتر است تاجم را عوض کنم. » و رفت توی باغچه. پیش گل های تاج خروس. به گل ها گفت: « یکی از شما تاج من می شوید؟ » گل ها گفتند: « نه که نمی شویم، تو می روی با خروس های دیگر دعوا می کنی. اگر تاجت بشویم پَرپَر می شویم. »
چند روز بعد، هزار تا تاج خروس توی باغچه سبز شد و بعد قرمز شد.
از آن روز به بعد، خروسه هر روز می رفت توی باغچه. هر تاجی دوست داشت می گذاشت روی سرش و می رفت روی دیوار و قوقولی قوقول می کرد.
مارمولک شکمو
یک مارمولک بود که دلش می خواست بزرگ شود. تمساح شود. شروع کرد به خوردن. هر چی می دید، می خورد. پشه خورد. سوسک خورد. پروانه خورد. کمی بزرگ تر شد. بعد قورباغه و مار و خرچنگ خورد. باز هم بزرگ تر شد. بعد گاومیش و فیل و زرافه خورد. بزرگ تر و بزرگ تر شد. اندازه ی یک دایناسور! حالا دیگر با هیچ چیزی سیر نمی شد. همه ی درخت های جنگل را خورد. گله گله بُز و گوسفند را قورت داد. بعد رفت آب دریا را با یک قُلوپ هورت کشید. ماهی ها را هم خورد. باز هم سیر نشد. همه ی زمین را مثل یک کوفته تبریزی بلعید. پشت سرش هم ستاره ها را مثل ذرت بوداده، انداخت بالا. بعد هم گرفت خوابید. وقتی از خواب بیدار شد، فهمید همه را خواب دیده و هنوز یک مارمولک کوچولو ست.
ما را دنبال کنید:
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.